احمد ریاضی مبارکی
انتزاع انسان از خود خویشتنش را نمیتوان بر بعد جسمانیاش مفروض داشت حال آنکه انتزاع کیفیات تجربیاش در قالب جسمانی او معنا مییابد و دقیقا همین انتزاع او از محیط (انتزاع تجربهاش) ایدههای او را در طبیعت و تحت تاثیر محیط جاری میسازد و همین ایدهها البته بر محیط پیرامونش تاثیر میگذارد. این روند آنچنان در هم فرو میرود که گاها تشخیص انتزاع از جسم سخت پیچیده میگردد و البته این چرخه، انسان و محیط را چنان ادغام میکند که انسان و محیطش را در وحدتی به ظاهر ناگسستنی و در انتزاعی منتزع فرو میبرد.
در عصر ماقبل صنعتی شدن جوامع، وحدت مابین انسان و محیط و یا تضاد این دو، در وجهی آشکار برگرفته از ویژگیهای جغرافیایی و اندیشهی حاکم بر جغرافیاست و قبلتر از آن، این وحدت را میتوان در نبود انتزاعی از خود و محیط درک نمود. لیکن بعد از صنعتی شدن جوامع، تغییر شگرف اما پنهانی که روی داد دقیقا در همین انتزاع و حتی محتویات آن بود. توضیح این امر البته که خارج از بحث حاضر است ولی آنچه مشهود است و دقیقا به دلیل مشهود بودنش جلب توجه نمیکند اینکه صنعتی شدن یعنی تغییر طرق امرار معاش و آن به نوبهی خود یعنی تغییر در بنیان مادی جامعه. بدیهی آنکه بنیان مادی، شالودهی بعد جسمانی است و بعد جسمانی بنیان هر انتزاعی. تغییر در انتزاع در حوزهی ناخودآگاه، موج اول تاثیرش را در وحدت بین انسان و محیط تثبیت میکند یعنی انسان و محیط، با اینکه پیشتر وحدتی الهامگرا و رابطهای موهبتآمیز داشتند این وحدت به تدریج به وحدتی اقتباسگر و رابطهای تسخیرآمیز تبدیل گردید.
با گذر عصر صنعتی به عصر اطلاعات و تکنولوژی مدیریت، تغییر در بنیان مادی جوامع به شکلی گسترده و با کیفیتی متفاوت از پیش ادامه یافته است. وجه بارز این تغییر، گرایش مادیت جوامع به سمت ذهنیت است بدین عنوان که موضوع فاعلیت بشری با گذر عصر صنعتی به جای مواد موجود در طبیعت، دادههای انتزاعی است، بشر امروزی بنیان مادی زندگیاش را در کار بر روی اعداد و ارقام و نمادها و همچنین مادیت تهی از ماده یافته است، البته مشهود است که این گذر به تمامی صورت نگرفته است و کیفیت این گذر بسته به فرهنگ جوامع، طبقات اجتماعی آنها و میزان دسترسی و آگاهی آنان به و از تکنولوژی نوین و به تبع آن مدیریت وابسته و البته شکل دهندهی آن بستگی دارد.
این تغییر حتی در نگرش به نوع انسان از سوی همین بشر تاثیری عمیق گذاشته است. طوریکه ترس و اضطراب از همنوع در کنار همکاری و نوعدوستی قرار گرفته و بشر امروزی همکاری و همفکریاش را در بستری از اضطراب، جامهی عمل میپوشاند. دقیقا همین تغییر، انتزاع بشر کنونی را بسیار متفاوتتر از دورههای پیشین نموده است که تفاوت آن در انتزاع حوادث احتمالی و گاها خیالی که نوع بشر را احاطه کرده است آشکار میباشد.
سیر تحولی قدرت انتزاع بشری در واقع نمودار پدیداری و تغییر کارکرد مقولهی بسیار مهم هویت است که این مبحث در نوشتههای پیشین به طور مختصر آورده شده است و البته در دیگر مجال به تفصیل بدان پرداخته خواهد شد. لیکن به اقتضای بحث، مطالبی چند ارائه خواهد گردید.
مقولهی هویت علاوه بر تفسیرهای مختلف در کتب فلسفی و جامعهشناسی از پرسش چیستی و کیستی نشات میگیرد و از آنجاییکه آدمی در طول حیات خویش در کرهی خاکی همواره دغدغهی امرار معاش داشته است لذا سعی بر آن داشته تا هویت خویش را بر اساس بنیانهای مادی امرار معاش تعریف نماید و البته قابل توجه آنکه حتی انتزاع نوع بشری که سرآغازی بر هویت یابی اوست نیز نشاتی در طرق امرار معاش داشته است. با توجه به تاریخ بشری و حرکت آن، مقولهی هویت نیز در طی دورههایی به بازتعریف اساسی نیازمند بوده است و تمامی این تعریفها و بازتعریفها تا آغاز عصر کنونی، محیط اطراف و جغرافیا را نمودار مقولهی هویت نموده است. تغییر در چگونگی وحدت بین انسان و محیط در طی حیات بشری، در این امر دخیل بوده است یعنی اینکه انسان هویت خویش را بر اساس اقتضای زمان و مکان تعریف نموده است لذا در زمان کنونی در عصری که مادیت جوامع سوق به انتزاع دارد در ظاهر، تاثیر اندیشهی جغرافیا و محیط اطراف در مقولهی هویت کمرنگتر شده است غافل از اینکه تفکر بشر امروزی تداخلی از خود و محیط خویش است و حتی انتزاع کنونی به همراه تمامی تکنولوژیهای پدید آوردهاش ناشی از تحول روح جغرافیایی است.
با توجه به مقدمهی آورده شده حال میتوانیم به بحث اصلی خود یعنی بحث پیرامون بیسامانی تئوریک حرکت ملی آذربایجان و بررسی تضاد بین معنا و کارکرد یا به بیانی عامیانهتر تضاد بین تئوری و عمل وارد شویم.
حرکت ملی آذربایجان یک پدیدهی اجتماعی است که بنیان فلسفی آن و دلیل آورده شدن این سه واژه در وحدت مفهومی حرکت ملی آذربایجان در نوشتههای پیشین نگاشته شده است.
در این ترکیب واحد میتوان حرکت را وحدت انتزاع و جسم و به تبع آن آگاهی، ملی را نمود انسان و انسانیت و آذربایجان را نمود تعامل این دو در جغرافیایی واحد قلمداد نمود و البته روح واحد حاکم بر آن را نیز از آن استنتاج نمود. روحی که در غایت اتحاد و اتفاق ملت و فعالین حرکت و نوپدیداری در مسیر تعالی یابی خود در حرکت است.
علل وجودی و دلیل پدیداری حرکت ملی آذربایجان را میتوان با نگاهی عمیق به تاریخ جامعهی ایران و منطقهی خاورمیانه و ویژگیهای جغرافیایی مناطق پیرامون آن در تعامل و تقابل با این جغرافیا(جغرافیای آذربایجان) درک نمود.
از آنجاییکه حرکت ملی آذربایجان، پدیدهای واجد انتزاع، انسانیت و جغرافیاست لذا بررسی هر سه مقوله امری ضروری است. اینکه این حرکت در جامعهای واحد با ویژگیهای خاص خویش پدیدار شده است یا خیر امری است قابل بحث، لیکن بدیهی اینکه این پدیداری در هر دورهی تاریخی با توجه به بنیان مادی جامعهی آذربایجان و جوامع مرتبط با آن در سیر پدیداری روح این جغرافیا گاها مستتر و گاها آشکار بوده است و در هر دورهی خاص، اندیشهی آن دوره را در ترکیب با اندیشههای پیشین در ناخودآگاه این جامعه به امانت سپرده است و مهمتر از همه در سیر تاریخی خود بسترهای مختلف جمعیتی را با مفهوم و عملکردهای خاص خودشان پدیدار ساخته است. بسترهای جمعیتی که هم به عنوان بنیان مادی این حرکت و هم به عنوان منتزعین آن در بطن خویش جزئی از خود را به عنوان فعالین حرکت ملی آذربایجان پرورده است.
لازم به یادآوری است که هر حرکتی برای رسیدن به غایت خود نیازمند ساماندهی تئوریک خود است و هر تئوری سامان یافتهای در اجرای خود به غایت نایل میشود .
روح ملی آذربایجان به عنوان یک کل، مسیر تکاملیاش را در تک تک اجزایش متبلور ساخته و در طول تاریخ روند تکاملی خود را طی نموده است لیکن تدوین این مسیر وظیفهی ملی فعالین این حرکت بوده و دینی است که باید پرداخته گردد. لذا بحث پیرامون بیسامانی تئوریک در حرکت ملی آذربایجان بیشتر متوجه این فعالین و علیالخصوص فعالین سرشناس آن است و پیشاپیش در صورت رنجش خاطر فعالین دلسوز، این خدمتگزار ملت آذربایجان کمال عذرخواهی را دارد.
نوپدیداری روح ملی آذربایجان در عصر اطلاعات، ویژگیهای خاصی را به آن بخشیده و یا تحمیل نموده است که این ویژگیها در کنار کیفیات ذاتی حرکت، فعالین حرکت را نیز تحت تاثیر قرار داده است. پدیداری جنبشهای اجتماعی دیگر بر پیچیدگی این تاثیرات افزوده است. جنبشهایی همچون جنبش محیط زیست، جنبش زنان، جنبشهای مذهبی، جنبشهای ملی و … با اینکه ظهور خود را در عصر صنعتی اعلام نمودهاند لیکن کارکرد واقعی آنها در عصر اطلاعات از نظر کیفی تغییرات اساسی یافتهاند گو اینکه این جنبشها محصول کاستیهای اجتماعی و هویتی عصر کنونی است. تداخل مادیت و انتزاع در اکثر این جنبشها دو خصیصهی فردگرایی و بنیادگرایی را بر آنها تحمیل نموده است. فرد عصر کنونی در تضادی عمیق بین خود ومحیط قرار گرفته و خواهان معنادهی به خود در هویت خویش یا آنچه فکر میکند هویت اوست میباشد.
نگارنده بر این باور است که فعالین حرکت ملی آذربایجان قادر به ساماندهی تئوریک این حرکت نبوده و اغلب در تضاد بین کارکرد و معنا(تئوری و عمل) گرفتار ماندهاند. متاسفانه با نگاهی گذرا به نوشتههای موجود و بحثهای رایج در این حرکت به جز تعدادی بسیار اندک، مشهود است که مشکل اساسی در عدم ساماندهی تئوریک نه در نبود تئوری و در پی آن عمل بلکه حتی از آن عمیقتر در مقولهی هویت و خودشناسی است. هویتی که خواه ناخواه تحمیل شدهی این عصر است. اینکه در چه مکانی از این کرهی خاکی و در چه زمانی از تاریخ هستیم سوال اساسی است که متاسفانه از سوی فعالین این حرکت بیپاسخ مانده است و تنها پاسخ موجود، امری بسیار بدیهی و البته در ژرفایش بیخبری محض از آن، جغرافیای آذربایجان و در عصر کنونی.
عدم معنادهی هویتی از سوی اغلب فعالین حرکت با توجه به ویژگیهای جغرافیایی خود و عصر حاضر که منجر به عدم وحدت بین خود و محیط شده است ناچار دو خصیصهی بارز هویتی عصر کنونی را بر ایشان تحمیل نموده است. یا به طور کلی از محیط و درک ارتباط و تعامل با آن گسسته و در فردگرایی مفرط غرق گردیده و یا در افتخارات گذشته من تاریخی خویش را هویت امروزی خود قرار داده و به بنیادگرایی ملالتباری رسیده است و به تبع این دو خصیصه، فعالین حرکت، متاسفانه در منیتی کاذب فرو رفته و یا در عصر حاضر هیچ تاریخی به غیر تاریخ خود را موجود نمیبیند، غافل از اینکه تاریخ خود به دیگر تاریخها وابسته بوده و در تعامل و تقابل با آنها به وضع کنونی رسیده است.
در چنین وضعی یک سوال اساسی مطرح است و آن اینکه فعالین این حرکت در انتزاع خویش از کدامین بنیان مادی بهره بردهاند؟ آیا واقعا بنیان مادی عصر کنونی را درک کردهاند یا خود به عنوان مادیتی برای دیگر انتزاعها نقشآفرینی میکنند و در هویتی خودساخته، خود و ملت خویش را معنا میدهند؟
مسئلهی هویتی زمانی پیچیدهتر میشود که مقولهی هویت و درک آن از سوی فعالین حرکت امری بدیهی قلمداد شده و اسفبارتر اینکه هویت ملت آذربایجان را همسان با هویت فردی خویش یا آنچه گمان میکنند هویتشان است میپندارند و اغلب بر این باورند که چون خود دارای چنین و چنان خصوصیاتیاند لذا باید تمامی افراد حرکت نیز دارای همان خصوصیات باشند غافل از اینکه در این امر بر تضادهای خود افزون میکنند.
البته نگارنده منکر دلسوزیها، زحمات و ایثارگریهای فعالین حرکت ملی آذربایجان نیست لیکن رسیدن به غایت مفهومی حرکت ملی آذربایجان تنها در گرو چنین خصوصیاتی نیست.
مشکل اساسی دیگر در بحث عدم درک هویتی و خودشناسی از سوی فعالین حرکت، ناشی از عدم درک هویت تاریخی ملت آذربایجان است. عدم مطالعهی دقیق در فرهنگ و تاریخ ملت آذربایجان، کاستیهایی را در بازتعریف هویتی عصر کنونی منجر شده است که این امر بیشتر در حوزهی اخلاق و زیباییشناسی فعالین حرکت ملی نمود یافته است که این بحث به دلیل داشتن اهمیتی فراوان، خود در مجالی دیگر با توجه به روح حاکم بر این جغرافیا و سیر پدیداری امر زیبا و امر نیک در انسان آذربایجان به تفصیل شرح داده خواهد شد.
با آنکه قبل از حل مسئلهی هویتی نمیتوان مباحث گستردهای پیرامون مسائل تئوریک و اجرای آن مطرح نمود لیکن فرصت را مغتنم شمرده و مطالبی چند راجع به آن ارائه میگردد.
فعالین حرکت ملی آذربایجان هم به عنوان دلسوزان ملت آذربایجان و هم به عنوان روشنفکران جامعهی منسوب بدان باید برنامهریزی دقیقی در رساندن این ملت به آسایش و رفاه داشته باشند و این مسئله وابسته به درک کامل محیط خود و ملت خود از جنبههای مختلف همچون بنیانهای فلسفی، جامعهشناختی، زیباشناختی و … است که کلیت این مباحث را میتوان در مقولهی تئوری منسجم نمود.
مسائل تئوریک از بنیان و پایههای اساسی یک حرکت اجتماعی است. اینکه یک تئوری باید چه ویژگیهایی داشته باشد امریست که میتوان آن را در کتب مختلف یافت لیکن نگارنده بر این باور است که مشکل اساسی حرکت ملی آذربایجان نه در نبود تئوری و یا چگونگی اجرای آن بلکه در رویکردی است که اغلب فعالین حرکت ملی آذربایجان با این مسئله اتخاذ نمودهاند. این بدان معنا نیست که نگارنده مدعی بر این باشد که تئوریپرداز این حرکت است بلکه بدین عنوان مطرح شده است که حتی در صورت وجود تئوریهای معقول و عملی، رویکرد فعالین در قبال این مسئله به گونهایست که حرکت را از این مقولهی بسیار مهم محروم نگه داشته است.
ادعای اغلب فعالین سرشناس در زمینهی مسائل تئوریک و عدم موقعیتشناسی ایشان منجر بدین مشکل اساسی شده است. چرا که اغلب فعالین حرکت در پیروی از مباحث مطروحه از سوی فعالین سرشناس، تنها در گره کور مفاهیم کلی که هیچ سنخیتی با ذات تئوری و به تبع آن حیطه پراتیک ندارد گرفتار شدهاند. اینکه ملت آذربایجان ملتی دارای فرهنگ غنی، زبانی بلیغ و گویا، تاریخی پرافتخار است و یا اینکه از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی و … بر ملت آذربایجان ظلم واقع شده است مسائلی بدیهی است که هر فرد روشنبینی میتواند این مقولات را با تاملی گذرا در ملت آذربایجان دریابد. چرا که تاریخ این ملت با پدیدار شدن روح خود در سیر همین تاریخ، این مسئله را به ثبوت رسانیده است. ملت آذربایجان و روح جغرافیایی آن با پدیداری جهانبینیهایی چون زرتشتی، خرمدینی، مانویت، حروفیه و تشیع ژرفای نگرشاش به کاینات را بر عالم تثبیت نموده و قدرت زبانش را در فولکلور و ادبیات شفاهی خویش به نمایش گذاشته است. این ملت در سیر پدیداری نوین روح ملیاش در جریان حماسههایی چون مراسم قلعهی بابک و یا خرداد 85 حرکت خویش در رسیدن به آگاهی ملیاش را در معرض دید جهانیان قرار داده و مدنیت و انساندوستی اش را در تک تک لحظات تاریخش تثبیت نموده است. ولی بحث اساسی در این است که برای رسیدن ملت آذربایجان و به تبع آن تمامی ملل منطقه به سعادت و خوشبختی، مفاهیم کلی که برگرفته از حق باشد تنها مفاهیمی جذابند که هیچ کارکردی به جز همین جذابیتشان ندارند و این مفاهیم نه سیر تحولی حرکت ملی آذربایجان بلکه تنها نمودی سطحی از زمینههای پدیداری آن را بیان میکنند. حال آنکه مسائل تئوریک دقیقا نیازمند بحث پیرامون سیر تحولی حرکت ملی آذربایجان در کوچه پس کوچههای جنبشهای مختلف اجتماعی در جوامع بشری است.اینکه این حرکت چگونه پدیدار شده، چگونه به حیات خویش ادامه داده و به چه غایتی در حرکت است از اجزای اصلی این مباحث تئوریک و به تبع آن هموار نمودن مسیر ساماندهی تئوریک آن است.
به طور مختصر تئوری بیانگر شرایط فعلی، شرایط مطلوب در آینده و نحوهی رسیدن به این شرایط مطلوب است که متاسفانه این امر از سوی فعالین حرکت به تحقق نپیوسته است. حال آنکه اغلب فعالین حرکت، غافل از اینکه به مسیر حرکتشان آگاه نیستند تنها به همین فعالین سرشناس مباهات میورزند چرا که بر این باورند که تمامی امور بر وفق مراد میگذرد.
آگاهی نداشتن فعالین سرشناس حرکت در زمینهی شالودههای بنیان مادی جامعهی آذربایجان علیالخصوص در حوزهی بسترهای آن، مسئله را چندین و چند برابر پیچیده نموده است. گاه انتخابات را تحریم میکنند بیآنکه از آنچه در اذهان افراد همین بسترهای جمعیتی میگذرد باخبر باشند و گاهی دیگر بر وفق مراد خویش بیآنکه از حوزهی فعالیت و نفوذ بسترهای یاد شده، تحلیلی در دست داشته باشند کاندیدایی را مورد حمایت قرار میدهند و اسفبارتر اینکه اغلب اوقات به جای اینکه واقعیت را درک نمایند تراوشات ذهنی خود را عین حقیقت میپندارند گو اینکه حرکت کاینات بیاذن ایشان در سکونی لایتغیر منجمد شده باشد. گاه شورایی تشکیل میدهند وانگه در تقابل با آن شورایی دیگر و بیآنکه خود بدانند در دایرهای ملالتبار، غایت این ملت را به جولانگاه منیت تبدیل کرده باشند. منیتی که حتی قداست این ملت را در دستگاه ذهنی مولد فاشیسم قربانی میکند. قربانی نمودن ملتی که خویش را به کرات دقیقا در مبارزه با این دستگاه ذهنی برای انسانیت قربانی نموده است. قربانی نمودن ملتی که روح سربازان آزادهاش در لباس ارتش عباس میرزا، منیت و استبداد را در این جغرافیا زمینگیر کرده و انسان آذربایجان را به امید ملل منطقه تبدیل گردانیده است. ملتی که روح آن بر فراز قلعهی بابک، یگانه نمود راستین خود، برای سعادت ملتش در دشمنی با منیت و برای اتحاد و تعالیاش نوپدیدار گشته است. روحی که دقیقا به دلیل پدیداری راستینش، نوپدیداری خویش را در قلعهی بابک به ثبوت رسانیده است. چگونگی این نوپدیداری در مقالهی ارزشمند و کلاسیک با عنوان قلعهی بابک و نوپدیداری روح ملی آذربایجان به تشریح آورده شده است. روح ملی آذربایجان در یگانه مقطع جغرافیاییاش با تمامی اخلاقیاتاش نوپدیدار گشته و حال آنکه ما فرزندان همین روح متعالی در پی منیت و انحصارطلبی، لحظه به لحظهی تاریخ سرنوشتساز خویش را در سیل اشکهای ملتمان غرق مینماییم. غافل از اینکه تاریخ این ملت یکایکمان را در محکمهی خویش به انتظار نشسته است.
آیا با عدم درک هویت خویش و عدم خودشناسی موجود در فعالین حرکت میتوان مسائل مربوط به ملت آذربایجان و تعامل این ملت با ملل دیگر را آن هم در نهانخانهها و به دور از دیدهی همین ملت تدوین نمود؟
نگارنده از فعالین حرکت این انتظار را دارد که قلم بر دست گرفته و نظریات خویش را مدون نمایند و ارائه دهند تا بلکه این خدمتگزار ملت آذربایجان، پی به اشتباه خویش ببرد و بداند که ایشان برحقند و وی بر راه خطا بوده است.
مشکل اساسی دیگر در بحث ساماندهی تئوریک، تضاد بین تئوری و عمل در بین فعالین حرکت است. با فرض اینکه نگارنده در مورد مسئلهی تئوری بر خطا بوده است. سوالی بر ذهن خطور میکند که آیا عمل انجام شده از سوی فعالین حرکت به عرصهی ظهور میرسد با تئوریهای ایشان سازگار است یا خیر؟ پاسخ به این سوال مقدمات زیادی را میطلبد که در این مجال نمیگنجد لیکن لازم به ذکر است که بسیار اتفاق افتاده است که در تبادل نظرهای فعالین که اغلب در غیاب ملت آذربایجان صورت میپذیرد، منتهی الیهی بر آن نمیتوان یافت و فقط بحثهای تکراری است که تکرار آنها جز کسالت و ناامیدی چیزی دیگر ندارد. ملتی که آبا و اجداد آن در درک صحیح کاینات و نحوهی رسیدن بشریت به غایت خویش دورههای متفاوت تاریخی خویش را به عنوان ژنهایی از جامعهی خود به صورت بسیار فشرده و معقول تبدیل به جهانبینیهای مدونی نموده است، اکنون در تضادی اسفبار از طریق برخی از فعالین این ملت، نافی ایدئولوژی است. این نفی بدان حدی است که حتی در برخی موارد، ایدئولوژی به مثابه سدی در برابر رسیدن حرکت ملی آذربایجان به غایت خویش قلمداد میشود. ملتی که آبا و اجداد آن در تمام دورههای تاریخی خویش به عنوان معلمی برای بشریت بوده و حرکت کاینات را در ذهن بشری در قالب زرتشتی، خرمدینی، مانویت، حروفیه، تشیع و … به ارمغان گذاشته است، حالآنکه خود در عصر کنونی اندیشههای بشری را نفی نموده و در افتخار گذشتهی خویش، خود را یگانه ملت جهان میپندارد، البته شکی نیست که ملت آذربایجان در صورت درک روح خویش و غایت آن میتواند منجی ملل منطقه و بشریت از فجایع عصر کنونی باشد لیکن شرط اساسی آن، بازگشت به اخلاقیات آبا و اجداد خویش که برگرفته از روح این جغرافیاست میباشد و البته دوری از منیت و گرایش به عقلانیت.
بحث پایانی در این مجال اینکه علاوه بر تضاد بین تئوری و عمل که در اغلب حرکتهای اجتماعی دیده میشود، تضادی دیگر بر فعالین حرکت ملی آذربایجان حاکم است و آن تضاد وحدت تئوری و عمل با بی عملی به ظاهر عمل است. بدین معنی که اغلب فعالیتهایی که فعالین حرکت انجام میدهند نه تنها با تئوری ایشان سازگار نیست بلکه اصولا عمل نیست و تنها نموداری از بیعملی است که با درخششی گذرا در رسانههای محدود، لباس عمل به خود پوشیده و فعالین را بر این دلخوش مینماید که ما هنوز فعالیم. نگارنده بر این باور است که این امر، از جمله مسائلی است که بیشترین خلل را در ساماندهی تئوریک حرکت وارد میکند و فعالین حرکت مسئولیتی تاریخی در این قبال دارند.
يکشنبه ٣ ارديبهشت ۱٣۹۱ – ۲۲ آوريل ۲۰۱۲
منبع: گونئی آذربايجان اؤيرنجی سايتی