گونای تبریزی
تکرار تاریخ برای ملتی که در پی رسیدن به خواسته هایی بارها ناکام مانده امری محتمل است. بنابراین رمز موفقیت برای آن ملت ، اندیشیدن مداوم به تجارب گذشته ی خود و راهنمای عمل قرار دادن آن تجارب در ادامه ی راه است. برای مثال می توانیم به حرکات خیابانی و حکومت یکساله ی ملی در آذربایجان بیندیشیم که اعتراضات امروز ، “پیش زمینه”ای برای تکرار نوعی از آن حوادث می تواند باشد. که در این پیش زمینه ، می خواهیم تعریف کنیم که دفاع از محیط زیست را به دفاع از کلیت حقوق ملی مان چگونه پیوند دهیم. در همین راستا ، برخی از فعالان سیاسی و ملی چندین ساله ی ما ، تحت عنوان “فعال محیط زیست” در تلویزیونهای مختلف ظاهر می شوند و می کوشند تا این مسئله را یک مسئله ی ملی در آذربایجان تعریف کرده و مرزی میان حرکت ملی و سایر حرکتهای موجود ایجاد کنند ، که ایرادی هم ندارد.
اما این را هم بدانیم که گذر از این پیش زمینه به متن اعتراضاتی که مبتنی بر شعور ملی در راستای آزادی ملی باشد گذری سخت و دردناک خواهد بود ، و تداوم روند احساسی و شعارمآبانه و ساده اندیشانه ، بدون توجه به تجارب گذشته ی ملی یکی از آفتهای راه است.
نباید تصور کنیم که طی کردن پروسه هایی که به صبر و استقامت و اندیشه و آگاهی بخشی نیاز دارد با شنیدن خبر اعتراضات و تجمعات در شهرهای بزرگمان دیگر ضرورتی ندارد ، البته که دیدن خیابانهایی که شعارهای ملی ما طنین اندازش گردیده “وجد آور” است اما برای برداشتن گامهای بعدی ، اگر احساسات مان بر عقلانیت مان چیره گردد همان می شود که من امروز می خواهم نقدش کنم. این را هم بگویم که اگر کسانی از این کلمه ی “عقلانیت” رنج می برند باید بدانند که عمل ملت ما در اعتراضات گسترده ، عین عقلانیت است و قرار دادن عقلانیت در برابر اعتراض کردن ، یا در خانه نشستن در برابر تجمعات ، مغلطه ای است که فقط اینان از عهده ی ایجادش برمی آیند.
اینجاست که اعتراض به سکوت دیگرانی که به دلایل تاریخی و ملی باید با ملت تورک آذربایجان جنوبی همراهی کنند هر چند که بجاست اما تداوم و زیاده روی در آن بسیار نارواست. من در آخرین مقالاتم ، از انتقاداتی که اخیرا نسبت به تورکیه بیان شده حمایت کردم اما این دلیل نمی شود که از زیاده روی در آن نیز انتقاد نکنم که این زیاده رویها ، بی توجهی به شرایط حساس ملی ما و تجارب گذشته و غوطه ور شدن در احساساتی است که پاسخهای ساده و محکمی دارند. کافیست نگاهی به گذشته بیندازیم ، که تیرگی روابط شیخ محمد خیابانی با تورکان آنادولو به جایی می رسد که شیخ محمد توسط آنان دستگیر و به “قارص” تبعید می شود. همان شیخ محمدی که مرتبا بر تمامیت ارضی ایران تاکید می کرد و همین تاکیدات بود که روابط او را با به اصطلاح “پان تورک” ها تیره می کرد ، آیا اندیشیده ایم که چرا چنین می شد؟
شیخ محمد خیابانی در مصاحبه با کنسول بریتانیا در تبریز: “نهضت دموکراتها ماهیتی جدایی طلبانه ندارد… آذربایجان جزء جداناشدنی ایران است.”
F.O. 248/1278, Interview with Khiyabni, 1 May 1920.
اما تحلیل دیپلوماتهای بریتانیایی به وزارت خارجه بریتانیا این بود که خیابانی در واقع یک “تجزیه طلب” است.
F.O. 371/4927, 20 September 1920.
و همین اتفاقات در دوران پیشه وری نیز به نوعی تکرار می شود و ابتدا سخنگویان حزب توده (که کمیته ی ایالتی این حزب در آذربایجان در 16 شهریور 24 با تمامی اعضایش به فرقه دموکرات پیوست و بخشی از بنیاد گذاران فرقه را تشکیل دادند) واکنشهای تندی در برابر سیاستهای ملی گرایانه در تورکیه نشان دادند:
“مدتی است که زمامداران ترکیه ، داعیه قیادت شرق را در سر می پرورانند… و نقشه ی مندرس پان ترکیسم را روی میز گذارده و با نظر حسرت و آرزو به مطالعه آن می پردازند… باید به اینان گفت که کدام آذربایجانی است که برخلاف تمامیت میهن عزیز خود گام بردارد… آذربایجان میهن خود ایران را بیش از هر ایرانی دیگر دوست دارد.” (خاور نو – شماره 71 – 18 تیر 1324)
و سپس روزنامه ی آذربایجان (ناشر افکار فرقه دموکرات آذربایجان و حکومت ملی) شدیدترین حمله ها را بر علیه تورکیه و بقول ایشان “پان تورک” ها به عمل آورد:
“ما به گوینده رادیو آنکارا مخصوصا می گوییم لعنت بر آدم دروغگو شما که راست می گویید. شرم نمی کنید بالاخره یاوه و دروغهای شما را در آذربایجان هم می شنوند. شما دیگر از جان ما چه میخواهید؟ خاطرتان جمع باشد آذربایجانی هر چه بخواهد هر کار بکند ایرانی در خانه خودش می خواهد مطابق سلیقه خود هر کار که دلش بخواهد بکند و شعار پان تورکیست شما را در این سرزمین راه نیست… شما بیخود یقه پاره می کنید از این نمد برای شما کلاهی نیست. آذربایجان با حفظ استقلال و تمامیت ایران حکومت خودمختار و ملی خود را بوجود خواهد آورد. تا کور شود هر انکه نتواند دید.” (آذربایجان – شماره 63 ایکینجی دوره – 4 آذر 1324 – ص 4)
و یا: “یری گلدیکجه سویلیه جه ییک که 1920 میلادیده تورکیه قوشونی تبریزده اولدیغی زمان آذربایجان خلقی نین سیوگیلی و عزیزی اولان مرحوم شیخ محمد خیابانی نی حبس و قارص شهرینه تبعید ایدیلمه سی هله ده آذربایجان خلقی نین یادیندان چیخمامیش دیر… بیزه یول گوسترنلر یاخشی اولاردیکه قاباقجه اوز داخله لرین اصلاح ایدیب خلقین حقینی ویرسین صونرا باشقالارینن قیوم لیک فکرینه دوشسون..” (آذربایجان – شماره 64 ایکینجی دوره – 6 آذر 1324 – ص 4) ( شیوه ی نگارش تورکی آذربایجان در آنروز تفاوتهایی با شیوه ی امروزی دارد که من متن روزنامه را بدون اعمال شیوه ی امروزین ذکر کردم)
و مثالهای دیگری نیز می توان ذکر کرد که فکر می کنم همین دو مورد کافی باشد.
اگر ما تجارب تلخ گذشته را فراموش کرده ایم ، دستگاه دیپلوماسی تورکیه فراموش نکرده است و ما نباید خیال کنیم که به محض آغاز اعتراضات در آذربایجان جنوبی ، تورکیه در کنار ما قرار خواهد گرفت ، پروسه هایی وجود دارد که باید طی شود. و زیاده روی ما در انتقادات نابجا و نپخته از سیاستهای خارجی و حتی داخلی یک حزب (که شخصا هیچ علاقه و سمپاتی به برنامه های این حزب ندارم) فقط طی کردن این پروسه ها را دشوارتر خواهد کرد ، فقط همین.
***
ساده انگارانه تر از این هم می تواند باشد که جهان را به دو قسمت تقسیم کنیم و بخشی را جهان آزاد و طرفدار حقوق بشر و انسانیت بنامیم و بخش دیگر را عقب مانده و غوطه ور در جهالت و تاریکی ها و قربانی دیکتاتوریها که آزادی و حقوق بشر را باید با زور به آنها تحمیل کرد.
اما هر کدام از ملتها با مراجعه به گذشته ی خود ، با واقعیتهایی به غایت متفاوت روبرو می شوند. چه بسیار ملتهایی که در تلاش برای استقلال و حاکمیت ملی بر پایه ی هویت ملی شان در تله های همان مدعیان حقوق بشر افتاده و تا سالها به خود نیامده اند. در مورد ما ، حتی مراجعه به گذشته ی نزدیک نیز کفایت می کند تا ببینیم همین مدعیان حقوق بشر و آزادی ، چگونه وقتی پای منافع خودشان در میان باشد ، حرکتهای ملی و مردمی را قربانی دیکتاتوریهای وابسته به خود ، و راسیسم می کنند.
در این خصوص ، اسناد ارتباط مستقیم ایالات متحده ی آمریکا در سرنگونی حکومت ملی آذربایجان (1324-1325) را به سرعت مرور خواهیم کرد:
میدانیم که قوام السلطنه با مکاری تمام طرحی دو مرحله ای برای سقوط حکومت ملی آذربایجان و به قول خودشان نجات آذربایجان طراحی کرده بود. مرحله ی اول این طرح ، اقناع شوروی برای تخلیه و خروج از آذربایجان بود که در این راه امتیازات بسیاری را با دست و دل بازی تمام به آنان میدادند.(از جمله امتیاز نفت شمال) چنانچه شوروی به امتیازات داده شده بسنده نکند و حاضر به ترک آذربایجان نشود ، فشار نظامی و سیاسی در بالاترین حد از جانب آمریکا ، آنان را مجبور به این کار خواهد کرد. و مرحله ی دوم ، اشغال آذربایجان توسط ارتش به بهانه ی برقراری امنیت انتخابات خواهد بود. به گواهی اسناد و مدارک بسیار ، آمریکا کاملا در جریان این طرحها بوده ، در اجرایشان مشارکت تمام کرده و حتی دامنه ی این کمکها بسیار بیشتر از انتظار ناظران بوده است. سفیر آمریکا در تهران در گزارشی که به وزارت خارجه ارسال کرده از توانایی قوام در اجرای این نقشه ها سخن می گوید:
“اگر بتوان کسی را یافت که بتواند کشتی دولت را در دریاهای طوفانی که اکنون از آن می گذرد هدایت کند ، قوام به راستی برای چنین هدفی شایسته است.” (آرشیو ملی واشنگتن – شماره 646/6/00/891 – مورخه 16 خرداد 1325)
بعد از آنکه قوام امتیاز نفت شمال را به شوروی می دهد ، شوروی همچنان در تخلیه ی آذربایجان دچار تردید بود که رئیس جمهور وقت آمریکا ، هری ترومن ، در 21 مارس 1946 اولتیماتوم تندی را خطاب به سران شوروی ارسال و در صورت عدم تخلیه ی آذربایجان ، آنان را با تهدید نظامی و اتمی مواجه می کند و به نیروهای دریایی ، هوایی و زمینی آمریکا آماده باش کامل می دهد. ترومن نخستین بار راز این اولتیماتوم را در کنفرانس مطبوعاتی 24 آوریل 1952 فاش می کند (نیویورک تایمز ، 25 آوریل 1952) و پس از آن در خاطرات شخصی خود به تفضیل بدان اشاره می کند و تا آخر عمرش هرگاه که در این خصوص مورد سوال قرار می گرفت آن اولتیماتوم را به عنوان یکی از افتخارات دولتش مطرح می کرد.
“کمی پس از پایان جنگ جهانی دوم ، استالین و مولوتف گستاخانه از اجرای تعهدشان پیرامون تخلیه ایران سرباز زدند و بر نگهداری سپاهیانشان در آذربایجان پای فشردند… تا اینکه من شخصا پیشقدم شدم و فرمان من به فرماندهان ارتش آمریکا برای آماده باش نیروهای زمینی ، دریایی و هوایی به اطلاع استالین رسانیده شد. آن گاه استالین همان کاری را کرد که من انتظارش را داشتم.”
Truman,Harry S.,Truman speaks,Colombia Press,1960,p.71.
“هنگامی که استالین در تاریخ توافق شده ایران را تخلیه نکرد پیامی برای او فرستادم و اعلام داشتم که آماده هستم ناوگان ایالات متحده را به خلیج فارس بفرستم… برای استالین پیامی فرستادم که اگر ایران را تخلیه نکند من سپاهیان ایالات متحده را وارد صحنه خواهم کرد.”
Thorpe,J.A.,Truman’s Ultimatum to stalin on the 1946 Azerbaijan Crisis,The society for Iranian studies News letters,Vol.VII,october 1972,no.3,PP.8-10.
این اولتیماتوم ، در بسیاری از کتابهایی که به حوادث آن زمان اشاره دارند جای گرفته است:
“روزولت که روابط دوستانه ای با اتحاد شوروی و استالین داشت تازه فوت کرده بود و ترومن به جای او رئیس جمهور آمریکا شد و اولتیماتوم مشهور خود را برای تخلیه ایران از ارتش شوروی داده بود. ترومن بمب اتمی را که اتحاد شوروی فاقد آن بود به رخ مردم جهان و شوروی می کشید.” (من متهم می کنم کمیته مرکزی حزب توده ایران را – فریدون کشاورز – انتشارات رواق – تهران 1357 – ص 67)
“در 21 مارس ، ترومن رئیس جمهور آمریکا ، اولتیماتوم معروف خود را برای دولت شوروی فرستاد و تهدید کرد که اگر شوروی ایران را تخلیه نکند ، آمریکا نیز نیروهای خود را وارد ایران خواهد کرد.” (فرصت بزرگ از دست رفته ، خاطرات دکتر انور خامه ای – ج 2 –انتشارات هفته – تهران 1362 – ص 235)
و در بسیاری کتابهای دیگر نیز وجود دارد که فرصت پرداختن نیست ، با اینهمه که ترومن همواره بر موضوع اولتیماتوم پافشاری می کرد ، دولت آمریکا تا به امروز اجازه ی دسترسی به متن آنرا نداده است و حتی از وجود آن اعلام بی خبری می کند:
“هیچ سندی که حاکی از تسلیم اولتیماتومی به اتحاد شوروی باشد در بایگانی دولتی و نیز در اسناد پنتاگون-وزارت دفاع به دست نیامده است.”
United States,Department of States,Foreign Relations of the united states,1946,Vol.VII,Washington,1969,P.348.
دامنه ی مداخله ی آمریکا تنها به این اولتیماتوم محدود نمی شود و در گزارشات کنسول آمریکا در تبریز و سفارت آمریکا در تهران ، موارد بی شماری از دشمنی با حکومت ملی و تلاش در ساقط نمودن آن وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود و امیدوارم دوستان محقق ، تمامی این گزارشات را که فرصت طرح برخی از آنها نشد با موشکافی بیشتر مورد کنکاش قرار دهند.
وقتی در 18 دیماه 1324 مجلس ملی آذربایجان قوانین انتخابات را مورد تصویب قرار داد و یکی از مترقی ترین قوانین انتخابات در آن دوره را منتشر کرد (از جمله اعطای حق رای به زنان برای اولین بار در تاریخ ایران) متعاقب آن انتخابات شورای شهر در سرتاسر آذربایجان بمدت 10 روز (20-30 دیماه 1324) برگزار شد که به گفته ی پیشه وری صدها هزار نفر در انتخابات شرکت کردند اما کنسول ایالات متحده در تبریز ، در گزارش ارسالی خود ، شرکت کنندگان را بسیار کم و سخن پیشه وری را “بی معنا” خوانده و پا را فراتر گذاشته و انتخابات را “تقلبی” اعلام می کند: (آرشیو ملی واشنگتن – شماره 1946/2/00/891 – مورخ 30 بهمن 1324)
در جریان برقراری حکومت ملی در آذربایجان ، تحرکاتی در جنوب ایران بر علیه این حکومت شکل گرفت که با تحریکات قوام و سفارت آمریکا انجام شده است. در 28 اردیبهشت 1325 ، دو تن از خان های قشقایی به سفارت آمریکا در تهران می روند تا مذاکراتی در خصوص موقعیت خطرناک موجود در آذربایجان انجام دهند و دستورات لازم را دریافت کنند: (آرشیو ملی واشنگتن – شماره 2246/15/00/891 – مورخ 1 خرداد 1325)
بعدها یکی از این خان های قشقایی (ناصر قشقایی) در مصاحبه ای به اقدامات خود بر علیه آذربایجان اشاره می کند: “از آنجا که حکومت دموکراتها در آذربایجان تهدیدی جدی برای استقلال ایران است… علی رغم این واقعیت که ما هیچ مبنای علمی یا فرهنگی برای توجیه کار خود نداشتیم ، نهضت جنوب را صرفا به عنوان مانوری سیاسی به راه انداختیم.” (نک.به: ایران ما – شماره 636 – 20 مهر ماه 1325 ، و نیز به: ارس – شماره 42 – 1 اسفند 1324)
و در جریان اشغال مجدد آذربایجان توسط ارتش ایران در آذرماه 1325 ، میدانیم که هزاران نفر از تورکان آذربایجان قتل عام شدند و دهها هزار نفر مجبور به مهاجرت گردیدند. توجه شما را به آمارهای رسمی در این خصوص جلب می کنم ، و اینکه آمار ایالات متحده آمریکا حتی از آمار دولت ایران نیز کمتر است!:
دولت ایران ، رسما اعلام کرد که در جریان این اشغالگری (که آنان نجات آذربایجان می نامند) بالغ بر هشتصد نفر کشته شده اند (خواندنیها – شماره 36 – مورخ 3 دی 1325)
سفارت ایالات متحده آمریکا در گزارشی که ارسال کرده از کشته شدن 421 نفر خبر داده است (آرشیو ملی واشنگتن – شماره 1547/1/00/891 – مورخ 15 ژانویه 1947 – 26 بهمن 1325)
***
شاید بگویید که ایالات متحده آمریکا چه سودی از مشارکت در ساقط کردن حکومت ملی آذربایجان می برد؟ پاسخهای زیادی را می توان یافت که من به دو مورد از تحلیلهای وزارت خارجه بریتانیا و کنسول آمریکا بسنده می کنم:
“اگر حکومت ایران مجبور شود همه ی نفت شمال را به روسیه بدهد مطمئنا گرایش طبیعی این خواهد بود که در جنوب هم امتیازی در جهت منافع ایالات متحده به یک شرکت آمریکایی داده خواهد شد.” (گزارش وزارت خارجه بریتانیا – شماره 40241/371 – مورخ 11 مهر 1323)
و گزارش کنسول آمریکا در تبریز:
“دموکراتها بینش سیاسی نوینی داشتند. آنان کارهایی کردند که مردم خواستارش بودند. آنان از چنان پختگی ای برخوردار بودند که روی نتایج ملموس تکیه کنند. آنان به ساختن راهها و کشیدن خیابانها پرداختند. مردم می توانستند این چیزها را با چشم ببینند و همین طور چیزهایی که حکومت تهران برای سالها و سالها به آن نپرداخته بود آنان روی آموزش و اصلاح کلی مدارس تاکید داشتند و بنابراین میل حقیقی خود را برای تداوم کارشان نشان دادند.
Wash.Nat.Arch.,891.00/12-3046,30 December 1946.
هنوز هم هر جای دنیا که حرکتی مردمی و ملی شکل می گیرد ، همین مدعیان ، رنگ و بوی دینی به آن می بخشند و آنان را در کلاف سردرگم شریعت و لائیسیته گرفتار می کنند ، انقلابهای عربی در ماههای اخیر نمونه ی دیگری از این سیاست است ، دیدیم مصر را که با شعارهای آزادیخواهانه و ملی انقلاب کرد و امروز دیگر خبری از آن شعارها نیست ، بیچاره روشنفکران مصری که باید همچنان در غربت پاریس روزگار سرکنند که خیابانهای قاهره همچنان جولانگاه شریعت پیشگان است…
همانها که چشم دیدن بلوغ سیاسی آذربایجان را نداشتند ، همانها که از حکومتی ملی که نه دشمنی با دین داشت و نه آنرا وارد معادلات اجتماعی می کرد وحشت داشتند ، و مسبب قتل عام هزاران انسان آزادیخواه و ملی و تغییر سرنوشت میلیونها انسان گردیدند ، فقط به خاطر آنکه نفت شمال و جنوب را بین خودشان تقسیم کنند ، فقط به خاطر آنکه دوست ندارند ملل شرق از کشمکشهای بیهوده ی شریعت مآبانه رهایی یابند و هویت ملی خویش را درک کنند ، و دست آنان کوتاه.
فقط همین.
گونای تبریزی
30/6/90