گونای تبریزی
ماهیت حرکت ملی آزربایجان جنوبی در عین اینکه استبداد را برنمی تابد ، اما حرکتی صرفا ضداستبدادی نیست. اینکه عده ای به عمد یا سهو ، این ویژگی حرکت را در میان ویژگیهای دیگرش چنان برجسته می نمایند تا نشان دهند این حرکت به صرف ضداستبدادی بودن می تواند نقاط مشترکی با سایر حرکتهای سیاسی فعال در این جغرافیا و جغرافیایی که “ایران” می نامند داشته باشد نوعی پنهانکاری غیراخلاقی برای سوء استفاده از پتانسیل حرکت ملی در جهت خواسته ها و ایدئولوژیهای پنهانی خویش است.
بعد از انتخابات اخیر در اسپانیا ، کاتالانها اگر از رفراندوم برای استقلال از کشور دموکراتیک اسپانیا سخن می گویند ، حرکتی در قالب هویت و ملیت خویش انجام می دهند که پروسه ی ملی آنان به چنین مرحله ای رسیده است ، کدامین ماهیت فرعی است که می تواند هویت ملی آنان را کمرنگ تر کرده تحت الشعاع منافع سیاسی نحله های مختلف فکری قرار دهد؟ آیا کسی قادر است با مغالطه به آنان بگوید مسئله ی اصلی شما استبداد است و وقتی پاسخ منفی شنید آنان را متهم کند که بعد از استقلال قصد برپایی دولت مستبد و دیکتاتور دارند یا می خواهند به حقوق بشر احترام نگذارند یا…
هر کسی از ظن خود یار حرکت ملی می شود ، که یکی با ایدئولوژی چپ ، حرکت ملی را حرکتی در جهت مقابله با فاشیزم مذهبی و اختلاف طبقاتی و… توصیف می کند و دیگری با دغدغه ی ایران واحد و دموکراتیک و سکولار ، از حرکتی ضداستبدادی همپای سایر اپوزیسیونها و همراه روشنفکران ایرانی دم می زند. (و چنین است که ستار بهشتی و مرحوم خانزاده برای امین موحدی از یک جنس اند.) و اصولا هرکسی آنچه را که دشمن ایدئولوژی خویش است را دشمن حرکت ملی و دوست ایدئولوژی خود را یار حرکت ملی می نامد. غافل از اینکه حرکت ملی ، همه ی اینها است و هیچکدام از اینها نیست.
این درست است که حرکت ملی باید افکار و اندیشه های مختلف را تحمل کرده و در داخل خویش جای داده و با یک سری حداقلهای غیر قابل کتمان ملی در جهت بالندگی ملی قرار دهد ، اما عکس این غیرممکن است و حرکت نمی تواند جمع اضداد باشد. سوال اینجاست که آنکسی که دغدغه ای بنام تمامیت ارضی ایران و وحدت ملی آن ایران دارد و ملت خود را در حد منطقه ای مرزی و حساس می بیند که باید مراقب وحدت ملی باشد و ضمن همکاری با سایر جریانات ، استبداد حاکم را براندازد و در ایرانی آزاد و یکپارچه ، بدون هیچگونه تبعیض زندگی کند آیا چنین کسی می تواند در یک دگردیسی دردناک از ملتی ساختگی به نام ایران به هویت و ملیت اصلی خویشتن (تورک آزربایجان) مشارکت داشته باشد؟
و آیا ما چنان دچار قحط الرجال (و قحط النساء) ایم که مقالات متناقض چنین افرادی باید در سایتهای ملی ما منعکس شوند و در فردایی که دولت – ملت آزربایجان جنوبی قدعلم خواهد کرد آیا چنین افرادی سخنگویان و مدافعان حقوق ما در دنیا خواهند بود؟
انصافتان کجا رفته ، صداهایی که از داخل ، به سختی به شما ارسال می شوند را با بهانه هایی کودکانه نادیده می گیرید و در عوض ، آرای کسانیکه دغدغه ی “ایران” را افتخار گذشته و حال و آینده ی خود می دانند را منعکس می کنید.
انعکاس گسترده ی مقالات امین و امیرحسین موحدی در برخی سایتهای آزربایجان جنوبی منظورم است. آیا پیش خودتان خیال کرده اید حال که آنان مخاطب صدای آمریکا و رسانه هایی از این دست قرار می گیرند پس نام و اسمی دارند و می توانید از پتانسیل آنان بهره گیرید و به خیال خود ، سیاست ورزی کنید؟ پس بیایید فقط گوشه ای از پتانسیلهای خفه شده در داخل را برایتان بگویم:
وقتی در اول تیرماه 1385 آقای امین موحدی در صدای آمریکا از ضرورت حفظ یکپارچگی و وحدت ملی ایرانیان سخن می گفت و به قیام ملی یک خرداد توهین می کرد ، از چند روز قبل از آن تاریخ ، ما برای انعکاس جهانی آن قیام ملی با امکانات محدود داخل ، روز و شب نداشتیم و از سر ناچاری ، یقه ی کانالهای تلویزیونی تورکیه را چسبیده بودیم. حاصل آن کار که جزئیاتش را تا به امروز نگفته و فعلا نمی گوییم دو گزارش پیاپی “ابراهیم گوندوز” (خبرنگار مشهور کانال د تورکیه و گروه خبری دوغان) از تبریز بود که در آناخبر “محمدعلی بیرآند” کانال د پخش شد و ادعا می کنم بهترین گزارشی است که تاکنون در مورد آزربایجان جنوبی و حرکت ملی اش در یک رسانه در سطح جهانی پخش شده است.
این است تفاوت آنکه برای حرکت ملی از بابت درک و باور هویت ملی خویش کار می کند با آنکسی که می خواهد حرکت ملی را وجه المصالحه ی ایدئولوژیهای پیدا و پنهان خویش قرار دهد.
آیا دوستانی که با لجبازی کودکانه ، دهها مقاله ی ما را در بایگانی پنهان خویش دفن کرده اند خیال می کنند ما هم نمی توانستیم مثل برادران موحدی مورد خطاب رسانه هایی قدرتمندتر از خودشان قرار گیریم؟ شک نکنید که می توانستیم اما توانستن که همواره خواستن نیست.
ما هنوز در غم و اندوه ترور وحشتناک”رافق تقی” بودیم که واکنشهای چندش آور روحانیون فارس ، حال و روز ما را آشفته تر کرد که روشنفکرترینشان (محسن کدیور) از زیان و ضرری که چنین ترورهایی به اسلام عزیز وارد می کند گلایه می کرد و مخالفتش با ترور رافق صرفا از جهت احتمال مخدوش شدن چهره ی اسلام بود و بس!
ما چند مقاله ی پیاپی در این خصوص و ترجمه ی چند مصاحبه از رافق تقی را منتشر کردیم و صرفا جهت اطلاع روحانیون نفرت انگیز فارس ، رونوشتی از آن مقالات را به سایت جنبش سبز (جرس) ارسال کردیم. تو نگو آنها هم مدتها بود دنبال شنیدن صدایی از داخل آزربایجان بودند ، پس ضمن انعکاس آن مقالات در سایت جرس ، ایمیلهای پی در پی به ما ارسال کردند که از اشتیاق بسیار آنان برای همکاری ما با جرس حکایت داشت. اما این اشتیاق ، چند شرط “کوچک”برای آنان ، و “غیرممکن” برای ما داشت از جمله اینکه در مقالاتمان به جای “آزربایجان جنوبی” از “آذربایجان” و به جای “حقوق ملی” از “اقلیت قومی” و نظیر این استفاده کنیم تا یکی از نویسندگان ثابت رسانه های آنان باشیم.
و ما حتی لحظه ای در زدن دست رد به سینه ی شوونیزم درنگ نکردیم.
… و چقدر غمبار است برای ما ، دیدن اینکه همین “امیرحسین موحدی” که چند روز پیش ، نامه ی چندش آور او به شاهزاده (!) رضا پهلوی (در تعریف و تمجید از دلسوزی او و پدر جنایتکارش برای ایران) را می خواندم تبدیل شده به نویسنده ی ثابت سایتهای ملی ما.
دست اندرکاران رسانه و سایتهای ملی ما ، که ما همواره از آنان در برابر پان فارسیزم دفاع کرده و خواهیم کرد ، بدانند که روزه ی سکوت و صبر امروز ما ، دلیل بر رضایت اخلاقی ما از آنان نیست. و دور نخواهد بود زمانیکه باید در برابر وجدانهای دردکشیده ی آزربایجان جنوبی ، جوابگو باشند.
گونای تبریزی